شروین جانشروین جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

شروین عشق کوچولوی ما

اندر احوالات خونه ما

1392/5/10 16:28
نویسنده : مامان شروین
513 بازدید
اشتراک گذاری

شروین مامان،قند و عسل من،من و بابایی خیلی خیلی خیلی دوست داریم.همه عشق و امید ما

الان شمایی گلم.قلب.با وجود تو خونه ما رنگ و بوی خاصی داره.شادی و سرزندگی و تو به ما هدیه کردی.

همیشه دوست داریم و همیشه و همه جا کنار تو هستیم .قلب

از وقتی شروین به دنیا اومد من در تلاش بودم که پسرکم شب به موقع بخوابه و صبح به موقع بیدار بشه

هم اینکه برای خودش خوب بود و اینکه من و بابا بتونیم درست استراحت کنیم و صبح  برای پسری سرزنده و

پر انرژی باشیم و موفق هم شدم شما حوالی یازده میخوابیدی و صبح ساعت 9 نشده بیدار بودی تا الان که

اولین تابستونمون رو در جنوب کشور داریم تجربه میکنیم و هرچقدر تلاش کردم شما مثل جنوبی ها نشی،

نشد که نشدنیشخندشاید چون شما هم از همین مردمی و واقعا نمیشه تابستون زود رفت لالانیشخند.

من و شما الان یه جورایی جغد وارونه داریم زندگی میکنیمنگرانآخه اینقدر گرمه که فقط شبها از خونه

میریم بیرون و هر برنامه ای هم که داشته باشیم 12 به بعد میایم خونه.زبان

تازه دوستان کلی سربسرمون میزارن که چرا اینقدر زود میرین لالانیشخند

این روزها 12 به بعد میریم تو تخت و شما تازه یادت میافته باید بپر بپر کنی.کلی بازی میکنی و بابایی

رو اذیت میکنی و بپر بپر میکنی تا خوابت ببره.صبح هم نزدیکهای 12 با هم بیدار میشیم و روز ما شروع

میشه.

علاقه زیادی به برنامه خاله ستاره داری و هر روز که از خواب بیدار میشی باید خاله ستاره ببینی.

جالب اینجاست که چنان با ذوق و شوق و لبخند به لب نگاه میکنی که من باورم نمیشه برای بار هزارمه

داری این برنامه رو میبینینیشخند

...

 

در کل عاشق تلویزیون و علی الخصوص آگهی های بازرگانی هستی.هر وقت صدای پیام بازرگانی میاد

شما هرکجای خونه که باشی و مشغول هر خرابکاری که باشی بدو بدو خودت رو به تلویزیون میرسونی.

آخ

الان کلاغ پر و لی لی حوضک بازی میکنی و اعضای بدنت رو میشناسی.(سر و دست و پا و گوش و مو و بینی)

تازگی ها هم میرقصیبغلبه شما میگم شروین برقص و شما هم دستات رو تکون تکون میدی و

میچرخونینیشخندوقتی میگم شروین ماچ کن رو هوا ماچ میکنی بغل

گربه های محله مامان جون اینا که کلا فراری شدن.بس که شما و مامان جون راه میافتین تو کوچه و

دنبال گربه ها میکنیزبان(نکن مادر نکن،آخر پای انجمن حمایت از حیوانات رو به خونه ما وا میکنی هاخنده)

با پسر خاله ماهان حسابی دوست شدی و روزایی که با هم خونه مامان جون هستین حسابی شیطنت

میکنین و آتیش میسوزونین.دنبال هم میکنید و از این ور به اونور،از اونور به اینور.

چند وقت پیش وقت بازی با هم شاخ به شاخ شدین و بممممممممممممممب

تصادف کردین و حسابی گریه و زاری راه انداختین.شما با کله کوبوندی پای چشم ماهان ناراحت

طفلی وقتی میرفت خونشون یه بادمجون پای چشمش سبز شده بودنگران.

بله ،شما هم کم شیطون نیستی مادرنیشخند

حسودی که جای خود دارد.نسبت به من و مامان جون احساس مالکیت میکنی .گاهی اوقات که

ماهان میره بغل مامان جون شما شروع میکنی به جیغ زدن و جیغ بنفش میکشی و از زور داد دست

و پات میلرزهناراحت.من درباره این موضوع بشدت احساس نگرانی میکنم .دوست ندارم ناراحت باشی مادر.

از من حرف شنوی داری ولی از بابایی......نیشخند

در طول روز مرتب میای و از من آب میخوای و از اونجایی که لیوان آبت رو اینور اونور پرت میکنی جدا مشکل

پیدا کردم من.تازگی ها از شما میخوام که بری و لیوانت رو بیاری و شما هم بدو بدو میری و لیوان رو

پیدا میکنی و میدی دست من.بس که پسر اقا و ماهی هستی عشق ماماننیشخند

یک روز بابا صدام زد که خانووووم بیا دسته گلت رو ببیننیشخند

بله شما از بابا آب خواستی و بابایی هم طبق عملکرد من خواسته بری لیوان بیاری ولی شما از جات

تکون نخوردی و مرتب میگفتی آب،آب،آب

بابا:پسرم برو لیوانت رو بیار

پسر:آب

بابا:باباجان برو لیوانت رو بیار

پسرک:آب

مامان:عزیزم برو لیوان رو بیار

پسرک بدو بدو میره و لیوان رو میارهنیشخند

بله و اینه قصه این روزهای خونه ما

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

توحید
18 مرداد 92 16:28
سلام به آبجیه با عشق خودم واااااااااااااای چقده بزرگ شده شروین کوچولو دیگه داره مـــــــــــــــــــــــــــردی میشه باس خودش حلال زاده هم که میدونی به کی میره ؟؟؟؟ یه لیست غذایی تهیه میکنم برات میفرستم که بهش بده از الان ریشه ی سیبیلاش تقویت بشه سنش رفت بالا عینه خودم بشه به همگی سلام برسون آبجی ، شروین رو هم از قول من یه بوووووووووووووووووس ویژه بکن همیشه شاد باشی
مامان مهرتا
18 مرداد 92 20:52
ماشاله به اين گل پسر چقدر بزرگ شده مامانيكم پيدايي