شروین جانشروین جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

شروین عشق کوچولوی ما

برگی از دفتر خاطرات 7

1391/4/23 16:51
نویسنده : مامان شروین
462 بازدید
اشتراک گذاری

 

پسرک من در تاریخ 20 بهمن  1390 در ساعت دو و بیست و پنج دقیقه ظهر با وزن 3250 گرم و قد

 51 سانتی متر  قدم به دنیای ما گذاشتی و ما رو به سر حد خوشحالی رسوندی.

الان چهار ماه و نیم از اون روز میگذره و من چهار و ماه و نیمه که روزها و شبهای قشنگی رو دارم تجربه میکنم.

تو دیگه اغون اغون میکنی،میخندی،متعجب میشی،و یک هفته ای هست که غلت میزنی .

دلت بازی میخواد،توجه میخواد،ددر میخواد،مامانی هم دربست در خدمت پسر گلشه.

عصرها با هم میریم پارک پایین خونه.تو هم کلی ذوق میکنی و تا برسیم همش جیغ میزنی و

اغون اغون میکنی.پارک دوست داری دیگه.

عاشق چراغ قرمز آسانسور هستی و تا وقتی جلوش باشیم بهش زل میزنی.

تازگی رفتیم فروشگاه جاسکو.من کلی عروسکهای مختلف و خوشگل  و گرون قیمت نشونت

دادم ببینم عکس العملت چیه.انگار نه انگار که عروسک میدید فقط نگاه کردی.

بعد یه عروسک دختر که لباس صورتی داشت و خیلی هم ارزون بود نشونت دادم.چنان جیغی

کشیدی از خوشحالی و دست و پاتو تکون دادی که ما رو متعجب کردی.فدای ذوق کردنت بشم

به بابایی گفتم ببین پسرمون قانعه.میدونه باباش دانشجو ست.خودش رعایت میکنه عروسک

گرون نمیخواد.

تو پسر خوش اخلاق و خوش رویی هستی و با همه بازی میکنی.نق نق الکی نمیکنی گریه

 بیخود هم نداری.

من قربون پسر ماهم بشم.خدایا شکرت.شکرت که منو لایق این فرشته دونستی.

این روزها همش دست به دهن میبری و ملچ و ملوچی راه میندازی بیا و ببین.خیلی با مزه این کارو میکنی.

اونقدر هم جدی این کارو میکنی انگاری داری هسته اتم میشکافی.

میخوام دستت رو از دهنت در بیارم یهو انگشت منو میخوری.دم به دقیقه هم برمیگردی به شکم

و به دقیقه نرسیده خسته میشی و نق میزنی که نجاتت بدیم.خلاصه که حسابی مامانی رو

مشغول کردی.

شروین کوچولو نیم ساعت بعد از تولد

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)