شروین جانشروین جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

شروین عشق کوچولوی ما

این روزهای ما

1391/5/7 19:31
نویسنده : مامان شروین
248 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به قند و عسل خودم که روز به روز داره شیرین تر و شیطون تر میشه.کوچولوی من دیگه

میتونی پستونکت رو از مامانی بگیری و به دهنت ببری.اسباب بازیهاتو خودت برداری.عاشق

  کاغذ  های بابایی و وقتی میشینی پشت میز بابایی سریع کاغذای بابا رو برمیداری و مچاله

میکنی و زودی میذاری دهنت.همه چی رو به دهن میبری.حالا میخواد دست مامان باشه میخواد

پایه مبلباشه یا زمینآخیکی دو بار مچتو گرفتیم که غلت زدی رفتی رو سرامیک و داری ملچ و ملوچ

میکنی و زمینو لیس میزنینیشخند

 

 رسیپی غذای مورد علاقه ام(غذای مالایی) رو پیدا کرده بودم و با ذوق داشتم میخوندم شروین کوچولو

هم کنارم در حال بازی بود.یه لحظه نگاهش کردم دیدم اینقدر نزدیک مبل شده که تقریبا د اره سرشو

میبره زیر مبل و سر و صدا هم نمیکنه.اومدم بالاسرش دیدم یه کلاف سیم اینترنت رو پیدا کرده و

همه رو از اون زیر کشیده بیرون و با جدیت هرچه تمام تر داره نگاهشون میکنهیول

صداش زدم شروییین؟شروییییییییین؟که سرشو اورد بالا و با شیطنت نگاهم کردشیطانآخ که فدای اون 

شیطنتت بشم من.

اینم سند معتبر .عکس کوچولوی من وقتی سرشو بلند میکنه و باشیطنت مامانی رو نگاه میکنه.

 

 

بعد از آبتنی اساسی داشتم لباس تنت میکردم و جوجوی منم طبق معمول نق میزد که دیدم

کلاه بعد از حمامش نیست در نتیجه پسرم روسری به سر شدنیشخند

اینم دخملک دوست داشتنی  منقلب

فدای اون لبخندات بشم من.چقدر شیطون و جیگر و خوردنی شدیقلببغلقلب

 

جوجوی ما تا دیروز برا خودش سخنرانی میکرد ولی از دیروز برای ما سخنرانی میکنه.وقتی باهاش حرف

میزنیم مثل ادم بزرگها جواب میده.هرچقدر حرف بزنم اونم جواب میده.

دیشب دوتایی رفته بودیم خونه خاله مریم.شروین کلی با خاله اش حرف زده.فداش بشم که با جدیت با

خاله حرف میزد انگاری وسط یه سخنرانی علمی بود.نیشخند

حیف که مامانی زبان بچگی هاشو یادش رفته و نمیتونه حرفهای گل پسرشو ترجمه کنهناراحت

 

آخ آخ که اینقدر بامزه شدی.دلم میخواد بچلونمت و بخورمتخوشمزه

شروین کوچولو عاشق سفره اس.وقتی سفره میکشیم غلت میزنه غلت میزنه تا خودشو برسونه

و به هر طریقی دوست داره بیاد تو سفره.بغلش میکنیم و غذا میخوریم.آقا کوچولو هم دونه دونه لقمه

های مامان و بابا رو میشماره.

ظهری طبق معمول اومده بود کنار سفره من داشتم با همسری حرف میزدم یه لحظه نگاه کردم دیدم

تعجبپسری کنار سفره  است  و گردنشو کج کرده توی ظرف سالاد و داره دیواره ظرف رو لیس می زنه.

نیشخندناقلا داشت آروم آروم سس مایونز میخورد.

خوب بود کوچولو؟سالاد خوشمزه بود؟خنده

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نسرین
10 مرداد 91 11:27
وااااااای عزیزم چه جیگر و خوردنی شدی شروین جونیییییی بوووووووس

مینو مگه هوا سرده کهاز حموم میاد کلاه سرش بزاری ؟؟؟



مامانی:نسرین بانو کلاه نخی رو میگم.خوب موهای پسری خیسه دیگه
مریم
10 مرداد 91 13:42
الهی قربون چشمهای یاقوتیش بشم...
خاله ی شروین
20 مرداد 91 17:59
من قربون اون قیافت برم که با روسری شدی گل دخترمون خاله خیلی جیگل شدی پسر