یک دندون کوچولو
هوراااااااااااااا هوراااااااااااااااااا.بالاخره شما در شش ماه و بیست و هشت روزگی هم دندون در آوردی.هورااااااااااااااا
چند روز اخیر شما حسابی نق نقو شده بودی و بی قرار بودی.همه چی رو هم دهن میکردی و فشار
میدادی.دیشب که دیگه حسابی اذیت شدی.شما پسر خوبی هستی و شب راحت میخوابی اما
دیشب بیدار شده بودی و نق نق میکردی.رو پا تکونت میدادم میخوابیدی ولی سریع بیدار میشدی
.انگاری نمیتونستی عمیق بخوابی.الهی فدات بشم مامانی.
آخر سر هم یکم شربت دیفن هیدرامین به لثه هات مالیدم و شما راحت خوابیدی.
و اماااااااااا در عوض امشب حدودای ساعت ده و نیم شب بود که:
بازم دستت توی دهنت بود و نق میزدی.بابایی اومد به لثه هات شربت بزنه که آروم شی.همچین که
انگشتش رو کشید به لثه هات،بابایی اینجوری شدو بعدم اینجوری شدآخرم اینجوری شد
بله بله.شما دندون در آوردی کوچولوی مامان.فدای پسرکم و اون دندون خوشگلش بشم من.
دندونت هنوز خیلی خیلی کوچولوهه.فقط میبینم لثه کوچولوت انگاری شکاف برداشته و وقتی لمسش
میکنم تیزی رو روی پوستم حس میکنم.
دوست دارم شیطونک من