دیدی نشستی
شروین جان بالاخره نشستی.یکم تنبلی کردی هاااااااا ولی آخر نشستی الهی من فدات بشم.پریروز من نشستم و شما رو هم نشوندم جلو خودم و با هم توپ بازی میکردیم.یه لحظه شونه های کوچولوت رو رها کردم دیدم به به.پسرکم تلاش کرد بشینه و برای چند ثانیه تعادلت رو حفظ کردی. فدای تلاش کردنت بشم من.سعی میکردی خودت رو نگه داری .آخر هم دستت رو تکیه گاه قرار دادی و بهش تکیه زدی.بابایی میگه نگاش کن عین پیرمردها نشسته الان دیگه روی زانو و آرنجت راحت میمونی و هی تکون تکون میخوری گاهی هم تلاش میکنی و از مچ دست بلند میشی و حالت چهار دست و پا به خودت میگیری.حالا بماند که برای این کار چقدر هن هن میکنی و غر میزنی. هیییییییییییی. چی دیدم الان؟همین الان...
نویسنده :
مامان شروین
14:49