شروین جانشروین جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

شروین عشق کوچولوی ما

تلاشگر کوچولو

    چند روز پیش دیدم پسرکم داره تلاش میکنه شصت پاشو بخوره.اینجوری: منم خوشحااااااااااااال دویدم رفتم دوربین بیارم و عکس بندازم.ولی پسرک من همین که دوربینو دید اینطوری شد: و کلا پروژه شصت خوردن منتفی شد جیگرتو بخورم من که عاشق دوربینی و ژست میگیری ...
17 مرداد 1391

بالاخره موفق شدی

بالاخره شصت پاتو خوردی هااااااااااا فدات بشم من.الان دیگه انگشتت رو دهن میکنی و میشی یه گلوله کوچولو خسته نباشی گل مامان   اینم کوچولوی من وقتی صبح بیدار میشه و مامانی رو میبینه:   آقا کوچولو در حال بازی: ...
17 مرداد 1391

من غذا میخورم

  سلام کوچولوی من.الهی فدات بشم که جدیدا سر و شیطون شدی و اجازه نمیدی مامانی بیاد وبلاگت رو آپ کنه .نمیگی خاله مرضیه غر غر میکنه که مطلب ننوشتم آقا کوچولو شما تقریبا دو هفته ای هست که غذا میخوری.اینقده من هول بودم زودتر از شش ماهگی شروع کردم به غذا دادن.البته شما از من هول تر بودی چون خیلی وقته چشمت دنبال غذای سفره اس اوایل، وقت غذا ما رو میز بودیم و شما پایین، اینقدر مظلوم نگاه میکردی و بعد غر غر میکردی که اجبارا رو زمین نشستیم.سفره انداختیم و بابایی آقا کوچولو رو میخوابوند کنار سفره.شما هم با اون دو تا چشم قلمبه خیره خیره سفره رو نگاه میکردی.کم کم حواست رفت پی لقمه های غذا طفلی بابایی میگفت گناه داره بچه ام ببین چط...
14 مرداد 1391

این روزهای ما

  سلام به قند و عسل خودم که روز به روز داره شیرین تر و شیطون تر میشه.کوچولوی من دیگه میتونی پستونکت رو از مامانی بگیری و به دهنت ببری.اسباب بازیهاتو خودت برداری.عاشق   کاغذ  های بابایی و وقتی میشینی پشت میز بابایی سریع کاغذای بابا رو برمیداری و مچاله میکنی و زودی میذاری دهنت.همه چی رو به دهن میبری.حالا میخواد دست مامان باشه میخواد پایه مبل باشه یا زمین یکی دو بار مچتو گرفتیم که غلت زدی رفتی رو سرامیک و داری ملچ و ملوچ میکنی و زمینو لیس میزنی    رسیپی غذای مورد علاقه ام(غذای مالایی) رو پیدا کرده بودم و با ذوق داشتم میخوندم شروین کوچولو هم کنارم در حال بازی بود.یه لحظه نگاهش...
7 مرداد 1391

خواب ناز

  فکر کنم ورجه وورجه ای که توی خواب داری تو بیداری نداری فسقل من.یه فضای دوسه متری رو توی خواب طی میکنی.180 درجه میچرخی تو خواب.عاشق به شکم خوابیدنی.و اینقدر غلت میزنی که برسی به مانع و وایسی.اگه دیوار نداشتیم حتما توی خونه همسایه بودی . دیشب ساعت هشت شب رفتی لالا.منم خیلی خسته بودم.روزه گرفته بودم و دیگه شب نا نداشتم. زودی خوابیدم.طفلی بابا همه چی رو مرتب کرده بود و سر و سامونی به خونه داده بود.فقط یادش رفته بود بالش بزاره کنارت که شما غلت نزنی.نصف شب بیدار شدم شیر بدم دیدم بههه.پسر ما که نیستش. شما تا جایی که جا داشتی غلت زدی و سه متر اونورتر رسیدی به مبل.حالا توی خواب میخواستی باز غلت بزنی نمیتونستی.شروع کردی به ن...
31 تير 1391

گردش علمی

  وقتی نی نی نداشتم مرتب با دوستام میرفتم استخر ،دوچرخه سواری و پیاده روی.الان که شما پسر گل رو دارم اکثر گردشها دو نفره شده.مامانی و شروین کوچولوش.چقدر هم این گردشهای دونفره لذت بخشه. چند روز پیش صبح بارون خیلی نازی بارید.بعد بارون دیدم هوا بسیار خوب و لطیفه.شروین کوچولو هم که عاشق ددر رفتنه.پس شال و کلاه کردیم و دوتایی رفتیم پارک پایین خونه.کلی گشت زدیم و لذت بردیم درختهای پارک به گل نشسته بودن دیدم پسرکم داره با تعجب نگاه میکنه.فدای اون چشات بشم من که همچین گرد و قلمبه اشون میکنی انگاری آدم فضایی دیدی (هرچند برای تو فسقلی کمتر از آدم فضایی نیست). بغلت کردم که به برگها دست بزنی .دیدم نخیر شما دستت رو پس میکشی. ا...
31 تير 1391

عکس

جیییییییییییغ بنفش وقتی با آرامش مامان جون رو نگاه میکنه شروین وقتی لباس بابایی رو پوشیده شروین وقتی لباس مامانی رو پوشیده شروین در حال بازی پسرک سرخوش شروین و عروسکها پسرک دوست داشتنی من ...
29 تير 1391