برگی از دفتر خاطرات 6
عزیزکم.من و تو رفتیم ایران و دفتر خاطرات مالزی جا موند.بابایی هم لطف کرده و دو متن تلگرافی نوشته حالا بزرگتر بشی متوجه میشی بابایی همه رو شکل ساختمان و پل و زلزله و ..... میبینه و هیچ سر رشته ای در ادبیات نداره پس همین دو خط هم که نوشته خیییییییییله 1390/8/18 الان دقیقا مامانی دو هفته اس که ایرانه.میگفت اگه اینجا بمونم دچار افسردگی میشم منم گفتم برو که نمیخوام روی پسرمون تاثیر منفی بزاره.پسرم من همیشه به تو فکر میکنم و برات برنامه ها دارم. فعلا بای. سلام آقا شروین.دیگه لحظه شماری میکنیم که بدنیا بیای.امروز 10 بهمن 1390 هست و من در و شما ایران.امروز با مامانی صحبت میکردیم همش از تو و ...
نویسنده :
مامان شروین
18:30